کد مطلب:319187 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:248

تشبثات بهائیه در توجیه قیامت به برخی روایات
مؤلف خاتمیت به تبعیت از گلپایگانی صاحب فرائد و بهاء الله بمنظور توجیه قیامت بقیام متمسك به روایاتی شده است كه نه تنها دلالت بر مدعای مذكور ندارد بلكه همان روایات بزیان مدعای بهائیت و متمضن تفكیك موضوع قیام قائم (ع) از مسئله ی قیامت است، و اینگونه تشبثات غلط و مغالطه آمیز همواره شیوه ی مستمر اهل باطل و بدعت گذاران بوده كه نمونه های زیاد در آثار باب و بهاء وجود دارد و از آن ها به پیروان سرایت نموده و نگارنده در طول مطالعه ی آثار این طایفه به این نكته كاملا وقوف یافته كه كلیه ی دعاوی آن ها كه بصورت برهان اقامه میگردد خالی از این حیث نبوده، و نمیتوان حتی یك آیه یا یك روایت از آنچه را بر مقصود خود استفاده نموده اند به ادنا وجهی موافق با دعوت آنان یافت، و جای بسی عبرت و شگفتی است كه محققین اهل بهاء چگونه در مسیری كه می روند خود را با این مبانی سست و متزلزل قانع می سازند، و آیا ممكن است گروهی بنام دین كه شرط اول آن تقوی است با مقدمات غلط و آلوده به غرض بنتایج صحیح برسند؟
بخاطر دارم در حدود سنه ی 1330 شمسی عصر یكی از روزهای تابستان اتفاق ملاقاتی با یكی از مبلغین نامی بهائیان (ا - خ) در مشهد دست داد، و پیداست موضوع صحبت كیش بهائیت بود، این بنده از آن مبلغ كه مرد فاضلی بود پرسیدم كه بهاءالله در ایقان آیه ای از قرآن مجید آورده، به این مضمون: «یوم یأتی الله فی ظلل من الغمام» و تصریح دارد كه این مضمون در قرآن است و ما هر چه جستجو كردیم چنین آیه ای در قرآن نیافتیم، بلكه معلوم گردیده بهاءالله آیه ای از قرآن را تحریف نموده. و آیه صحیحا در سوره ی بقره چنین است: «هل ینظرون الا ان یأتیهم الله فی ظلل من الغمام» این دروغ بین و آشكار را شما از بهاء الله كه مدعی مقام رسالت و بلكه ظهور خود را ظهور الله میداند چگونه تلقی میكنید، آیا دروغ و تحریف را در كلام خدا منافی مقام نبوت نمیدانید، و یا اینكه این كلام را دیگری در ایقان بنام بهاءالله بنام بهاء الله آورده است؟ پاسخ داد كه بهاءالله از قرآن عبارتی را نقل بمعنی در ایقان آورده است!!

از این پاسخ بحیرت فرو رفتم، زیرا وی را مردی عامی و نادان نمیدانستم و با این جواب باید قبول میكردم كه آن مبلغ بهائی برای حفظ مقام تا چه پایه خود راتنزل داده و حیثیت علمی اش را ندیده گرفته و حرفی به این سستی میگوید، سپس بنامبرده تذكر دادم كه معنی نقل بمعنی آنست كه معنی و مفهوم هر دو عبارت (آیه ی قرآن و مضمون عبارت بهاء در ایقان) یكی باشد، و حال آنكه ترجمه ی آیه ی قرآن كه بهاء الله آن را تحریف نموده اینست: «آیا انتظار میبرند اینكه بیاید خدا
آنان را در سایه بانهائی از ابر» یعنی كفار انتظار امر محالی را میبرند، و آیات الهی كه بوسیله ی پیغمبر بر آنها ظاهر شد كافی برای گرویدن آنها نبود كه حالا انتظار میكشند خداوند خود در سایه بانهای ابر بر آنها نازل گردد. یا بنا بتفسیری انتظار قیامت و آخرت را میبرند. و عبارت بهاء الله در ایقان كه بقرآن بسته است چنین معنی می بخشد: «روزی كه بیاید خدا در سایه بانهائی از ابر» خوانندگان محترم تصور میفرمایند نامبرده در پاسخ نگارنده چه گفت؟ و چه عذری برای تحریف بهاء الله در آیه ی كریمه ی قرآن آورد، وی كه بیش از افراد معمولی بهائی بایستی بمضمون دستور پیشوای خود (بهاء الله) كه گفته است:

«عاشروا مع الادیان بالروح و الریحان» رعایت ادب و متانت را بنماید و جواب قانع كننده بدهد، در حالیكه از عصبانیت رنگش پریده و به خود میلرزید، با خشونت عذر مرا از مجلس خواست تا جائیكه سایر بهائیان حاضر در آن خانه ناراحت و ملول شدند و از من پوزش خواستند.

باری مقصود از ذكر این داستان آن بود كه مبلغین امر بهاء غالبا با علم بر بطلان این طریقه در آن گام بر می دارند، و لذا هیچ امری و نو تحریف و دروغ و خیانت را منافی با امر دین نمی شمارند.
حدیث اول - در رساله ی خاتمیت حدیثی به این مضمون «اذا قام - القائم قامت القیامة» نقل گردیده مؤلف آنرا دلیل آورده بر اینكه قیامت عبارت از قیام قائم میباشد.

اولا - بر عهده ی مؤلف است كه سند این حدیث را ذكر نماید و تا سند آن معلوم نشود بر هیچ امری دلیل نخواهد شد.

و ثانیا - بر فرض صحت حدیث تمسك به خبر واحد در امر قیامت در برابر نصوص محكمه، قرآنی و روایات متواتره كه عموما دلالت بر تفكیك مسئله ی قیامت از قیام قائم (ع) دارد غلط و خطا است.

ثالثا - مضمون روایت مذكور بهیچوجه افاده ی آنرا نمیكند كه قیام قائم عین قیامت باشد، بلكه از این حدیث مقارنت زمان ظهور قائم (ع) و قیامت استفاده می گردد، زیرا عبارت دارای جمله ی شرط و جزاست و جزای آن جمله ی قامة القیامة میباشد، و هیچگاه ممكن نیست كه جمله ی شرطیه و جمله ی جزائیه كه هر یك دارای مفهوم جداگانه هستند دارای یك مصداق باشند، بلكه دو مفهومند و دو مصداق دارند، مثلا هر گاه گفته شود اگر زید بیاید عمرو خواهد آمد، در این جمله مفهوم زید غیر از مفهوم عمرو است، و زید غیر از عمرو خواهد بود، و آمدن عمرو موكول و مشروط به آمدن زید گردیده، و در عبارت حدیث نیز قیام قائم یك مفهوم است و قیام قیامت كه مشروط بجمله ی اول شده مفهوم دوم، مصداق دارند. در واقع در این حدیث وقوع قیامت مشروط به قیام قائم گردیده، مانند آنچه در روایت آمده
«اذامات ابن آدم قامت قیامته» وقتی فرزند آدم بمیرد قیامت او برپا میشود. پیداست كه منظور از این حدیث این است كه انسان پس از مرگ كیفر كردار زشت و یا پاداش كارهای نیك را كه انسان پیش از مرگ انجام داده معاینه خواهد كرد، و كسی نگفته كه مرگ آدمی و قیامت یك حقیقت است.

بنابراین، مفاد حدیث قبل این میشود كه قیامت واقع نخواهد شد، مگر اینكه پیش از آن قائم ظاهر گردد، و تأیید این بیان روایتی است كه شیخ صدوق (ره) در «اكمال الدین» از رسول خدا (ص) نقل كند كه فرموده: «قسم بخدائی كه براستی «پیغمبری فرستاد، اگر نماند از دنیا مگر یك روز، هر آینه طولانی میكند خدا آنروز را تا اینكه خروج كند در آن روز فرزندم مهدی.»

حدیث دوم - كه مؤلف خاتمیت به آن استناد جسته، روایت «مفضل بن عمر» از «بحارالانوار» است كه قسمت اول حدیث را با اسقاط بعضی الفاظ نقل نموده، و از كلمه ی «ساعة» كه در مضمون روایت بزمان قیام قائم (ع) اطلاق گردیده، نتیجه گرفته كه قیام قائم همان قیامت است، و ما قسمتی از حدیث را تا آنجا كه مربوط ببحث ما است از صفحه ی 201 «بحار الانوار» مجلسی علیه الرحمه چاپ «امین الضرب» نقل نموده و جملاتی را كه نامبرده از نقل آن خودداری نموده در بین علامت دو ابر و میآوریم:

«(عن المفضل بن عمر قال سئلت سیدی الصادق (ع) هل للمأمول - المنتظر المهدی من وقت موقت یعمله الناس؟ فقال (ع) حاش للله ان
یوقت (ظهوره) بوقت یعلمه شیعتنا قلت یا سیدی و لم ذاك؟ قال لانه (هو) الساعة التی قال الله تعالی و یسئلونك عن الساعة ایان مرساها (و قال عنده علم الساعة و لم یقل انها عند احد و قال هل ینظرون الا الساعة ان تأتیهم بغتة فقد جاء اشراطها «الایة» و قال اقتربت الساعة و انشق القمر و قال ما یدریك لعل الساعة تكون قریبا یستعجل بها الذین لا یومنون بها و الذین آمنوا مشفقون منها و یعلمون انه الحق الا ان الذین یمارون فی الساعة لفی ضلال بعید قلت فما معنی یمارون؟

قال یقولون متی ولد و من رای و این یكون و متی یظهر و كل ذلك استعجالا لامر الله و شكا فی قضائه و دخولا فی قدرته اولئك الذین خسرو - الدنیا و ان للكافرین لشرمآب قلت افلا یوقت له وقت فقال (ع) یا مفضل لا اوقت له وقتا و لا یوقت له وقت ان من وقت لمهدینا وقتا فقد شارك الله تعالی فی علمه و ادعی انه ظهر علی سره و ما للله من سر الا و قد وقع الی هذا الخلق المعكوس الضال عن الله - الراغب عن اولیاء الله و ما للله من خیر الا و هم اخص به لسره و هو عندهم و انما القی الله الیهم لیكون حجة علیهم قال المفضل یا مولای فكیف بدی ظهور المهدی و الیه التسلیم قال (ع) یا مفضل یظهر فی شبهة لیستبین فیعلو ذكره و یظهر امره و ینادی باسمه و كنیته و نسبه و یكثر ذلك علی افواه المحقین و المبطلین و الموافقین و المخالفین لتلزمهم الحجة بمعرفتهم به الا انه قد قصصنا و دللنا علیه و نسبناه و سمیناه و كنیناه و قلنا سمی جده رسول الله و كنیه لئلا یقول الناس ما عرفنا اسما و لا كنیة و لا نسبا و الله لیتحقق الایضاح به و باسمه و نسبه و كنیته علی السنتهم حتی یسمیه بعضهم لبعض كل ذلك للزوم الحجة
علیهم ثم یظهره الله كما وعد به جده (ص) فی قوله عزوجل هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین كله و لو كره المشركون (الی ان قال) قال المفضل یا سیدی و لا یری وقت ولادته قال بلی و الله لیری من شاعة ولادته الی ساعة وفاة ابیه سنتین و تسعة اشهر [1] اول ولادته وقت الفجر من لیلة الجمعة لثمان خلون من شعبان سنة سبع و خسین و مأتین الی یوم الجمعة لثمان خلون من ربیع الاول من سنة ستین و مأتین و هو یوم وفاة ابیه بالمدینة التی بشاطی دجله... الخ».

گرچه استدلال نویسنده ی خاتمیت از این حدیث تنها بلفظ «ساعة» و تطبیق آن با قیامت است، ولیكن چون تمسك نامبرده به این حدیث دلالت دارد كه روایت در نظر وی موثق بوده و سایر مؤلفین بهائی مانند گلپایگانی و حتی خود بهاء الله به این روایت استشهاد نموده اند، لهذا لازم دیدیم ضمن جواب از استدلال وی مفاد حدیث را تا آنجا كه منقول افتاد خلاصه نمائیم.

1 - در حدیث از وقت ظهور تعبیر بساعة شده.

2 - از تعیین وقت ظهور مهدی (ع) جدا نهی و تصریح فرموده اند كه زمان آن معلوم نیست، و علم ساعت نزد پروردگار است، و هر كس زمان ظهور را توقیت نماید، شركت در علم باری تعالی نموده و ادعا كرده است كه او به سر الهی واقف گردیده.

3 - حضرت مهدی همنام «م ح م د» و هم كنیه «ابوالقاسم» پیغمبر
اكرم (ص) میباشد.

4- ولادت آنحضرت در ماه شعبان لیله ی جمعه از سنه ی 257 هجری در شهر ساحلی دجله (سامری) پیش گوئی و تعیین شده.

5 - حضرت امام صادق علیه السلام برای مفضل سوگند یاد فرموده اند كه مهدی موعود را از زمان ولادت تا زمان فوت پدر بزرگوارش (سال 260 هجری) مردم می بینند.

6 - شك در ولادت و رؤیت او بشرح بالا مرادف باشك در قضای پروردگار بیان شده.

7 - برای رفع عذر و اتمام حجت مهدی موعود با ذكر تمام خصوصیات از پیش معرفی گردیده.

8 - از مجموع صریحا مستفاد میگردد كه مهدی موعود، مهدی شخصی و فرزند بلافصل حضرت عسكری (ع) بشرح خصوصیات مذكور در فوق است كه طبعا دارای غیبت است و مهدویت نوعی نیست.

ما میدانیم كه مقصود بهائیه از توسل بسرر این روایت و سایر روایات مشابه آنستكه:

اولا - قیام قائم را بظهور قیامت توجیه نمایند.

ثانیا - آن را با ظهور میرزا علیمحمد باب كه وی را قائم می دانند تطبیق كنند، و خوشبختانه سراپای حدیث صریحا بر ضرر بهائیه و مبطل مبانی اولیه ی آن هاست، زیرا هیچیك از نشانه های مهدی موعود مانند نام و كنیه و مسقط الرأس و تاریخ ولادت وی كه دقیقا تعیین گردیده با
شخص علیمحمد باب فرزند میرزا رضای بزاز شیرازی متولد 1235 هجری كه متجاوز از ده قرن اختلاف زمانی با مهدی (ع) دارد مطلقا برابری نمیكند، واین شخص بهیچ وجه نمی تواند مدعی مقام مهدویت كه شخص آن بتصریح حضرت صادق علیه السلام در سال 257 هجری در شهر (سرمن رأی) تولد یافته و تا چند سال بعد از ولادت اصحاب حضرت عسكری علیه السلام ویرا میدیده اند بشود، و نقل این حدیث از ناحیه ی بهائیه كه سندی روشن علیه دعاوی آنهاست نیز حیرت آور است.

نكته ی دیگر اینكه امام علیه السلام در بیان خود به مفضل شدیدا از تعیین وقت ظهور استنكاف ورزیده و تصریح می فرمایند كه برای این امر وقتی تعیین نشده كه مردم بدانند، معهذا جناب بهاء الله جمله ی «یظرفی شبهة لیستبین» [2] را در حدیث تحریف نموده و آن را به اینطریق در كتاب ایقان نقل كرده «یظهر فی سنة الستین» [3] تا آنرا با سال 1260 هجری كه موافق با ادعای میرزا علیمحمد باب میباشد برابر نماید، و این كار علاوه بر آن كه مخالف مضمون حدیث و نهی مؤكد توقیت است خود دلیل دیگری بر عدم قداست مدعی وحی و منزل الواح است، و در جای خود مسلم می باشد كه رسولان الهی و برگزیدگان حق و مهابط وحی پروردگار كه سمت هدایت و ارشاد خلق را داشته و واسطه ی بین خدا و بندگانش هستند بدلالت عقل بایستی از معایب نفسی و خلقی و از صفات
نكوهیده دامانشان پاك و منزه باشد، و مخصوصا از رذیله ی دروغ كه زشت ترین صفتها و از بزرگترین گناهان است پاك و مبری باشند و شخص بهاء الله كه خویشتن را آلوده بچنین رذیله ای ساخته و موارد عدیده از وی دروغ و خیانت در آثارش مشاهده شده نمی تواند واجد مقام شامخ نبوت و شارعیت گردد.

پاسخ از شبهه - كلمه ی (ساعة) بمعنی وقت است و بطور عموم بر هر قسمتی از زمان اطلاق میگردد و اگر در آیه ای از آیات قرآن بظهور باهر النور حضرت بقیة الله ارواحنا فداه بلفظ ساعت اشاره شده، هیچ تنافی با آن ندارد كه در آیات دیگر قرآن بزمان قیامت و روز معاد نیز ساعت گفته شده باشد، و نظر بشمول كلمه. تعبیر از قیامت و یا قیام قائم (ع) بساعة مانعی نخواهد داشت و همچنین هیچ محظوری ندارد هر گاه در یك آیه از كلمه ی ساعة هم قیامت و هم قیام قائم هر دو اراده شده باشد، زیرا مراد از ساعه لغه وقت است و شامل قیامت و ظهور قائم هر دو می شود، و بر فرض آنكه در تمام آیات هم از لفظ ساعة ظهور قائم (ع) اراده شده باشد، بمسأله ی قیامت كه در جای خود بدلائل دیگر و طبق نصوص محكمه ثابت است، مربوط نمیباشد و بعبارة اخری مسلمین برای اثبات قیامت هیچگاه به آیات ذو وجوه ومتشابهات استدلال نمی جویند، تا اینكه با مضمون حدیث معارض گردد، و بسیاری از آیات محكمات قرآن كه نمونه های آن سابقا گذشت دلالت بر وقوع قیامت در پایان این جهان دارد كه در آن ساعة این نظام واژگون گردد، و مجموعه ی جهان داخل نظام دیگر
و عالم دیگر شود، و آن در پایان كار جهان و پس از ظهور مهدی (ع) خواهد بود.

در خاتمه ی این بحث باز تكرار میكنیم كه اگر اینموضوع را بداوری نزد هر دانشمند زبان شناس بیغرض ببرند كه از ملیت اسلام نیز فرضا خارج باشد، و از او بخواهند نظریه ی قرآن را در پیرامون قیامت بازگو كند، همان را خواهد گفت كه اهل ملت گویند، بنابراین قول بوحدت قیام قائم (ع) با قیامت كبری كه بگوئیم قیامت عین قیام قائم است و آنهم بظهور نقطه ی اولی بوقوع پیوسته و خلایق اولین و آخرین حشر یافتند و بمنازل و مراتب دوزخی و بهشت فرود آمدند، و بالنتیجه ناچار شویم نعیم اخروی و جنات عدن و فردوس اعلی و دركات جحیم و كیفرهای اهل آتش و عذاب الیم الهی را كه بنص آیات كریمه ثابت است به قرب و بعد مظهر ظهور تطبیق كنیم، عقل نمی پذیرد و فطرت پاك زیربار این گفتارهای بلا دلیل نمی رود. اللهم وقنا عذاب النار


[1] ظاهرا بايد بجاي تسعة - سبعة باشد.

[2] ظاهر گردد در حال شبهه تا آشكار شود.

[3] ظهور نمايد در سنه ي 60.